...آه از این دل
معذرت که نیستیم و نمیایم و جواب نمیدیم و بتون سر نمی زنیم...
راستش هم یه سری مشکلات پیش اومده بود که من و وفا خیلی درگیرش بودیم هم اینکه وفا باز کم لطفی میکنه میاد ولی سر نمی زنه.... منم که نگم راجع به خودم فکر کنم بهتر باشه ...آخه می دونم اگه بگم باز سر و صدای همه در میاد...
خب باشه بابا حالا میگم چرا می زنین؟ به قول یکی بچه که زدن نداره...
منم این روزا یعنی طبق معمول دلم خیلیییییییییییییی گرفته ولی جدیدا بیشتر از هر موقعی... هر موقع دلم میگیره یه مرحمی وا۳ دله خستم پیدا میکنم یا گریه میکنم یا شعر میگم و مینویسم و همیشه با خدا درد و دل میکنم...
ولی حالا... هم محکومم به گریه نکردن هم دست و دلم به قلم نمیره هم...
ای خداااااااااااااااااااااااااااااااا...
...
بی خیال ولش کنین اصلا حرف دلمو نزنم بهتره... به قولا می گم: سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...
راستی از همه ی دوستای گلم بابت تبریک تولد تشکر میکنم واقعا خیلیییییییییی خوش حالم کردین... ممنون...
خب حالا می خوام یه شعر کوتاه از جناب آقای بنی فاطمه عضو سابق انجمن فخرالدین اسعد گرگانی رو براتون بنویسم...
خبری ازشون ندارم ولی امیدوارم هرجا که هستن موفق و سلامت باشن...
خودم این شعر رو خیلی دوست دارم...
امیدوارم شما هم خوشتون بیاد...
...
ببین٬هرجا که هستی یاد من باش
تو با هرکس نشستی یاد من باش
خلاصه هرکجا آیینه دیدی
بزن بشکن٬ شکستی یاد من باش