...آه از این دل

سلام به همه ی دوستان عزیز...

معذرت که نیستیم و نمیایم و جواب نمیدیم و بتون سر نمی زنیم...

راستش هم یه سری مشکلات پیش اومده  بود که من و وفا خیلی درگیرش بودیم هم اینکه وفا باز کم لطفی میکنه میاد ولی سر نمی زنه.... منم که نگم راجع به خودم فکر کنم بهتر باشه ...آخه می دونم اگه بگم باز سر و صدای همه در میاد...

خب باشه بابا حالا میگم چرا می زنین؟ به قول یکی بچه که زدن نداره...

منم این روزا یعنی طبق معمول دلم خیلیییییییییییییی گرفته ولی جدیدا بیشتر از هر موقعی... هر موقع دلم میگیره یه مرحمی وا۳ دله خستم پیدا میکنم یا گریه میکنم یا شعر میگم و مینویسم و همیشه با خدا درد و دل میکنم...

ولی حالا... هم محکومم به گریه نکردن هم دست و دلم به قلم نمیره هم...

ای خداااااااااااااااااااااااااااااااا...

...

بی خیال ولش کنین اصلا حرف دلمو نزنم بهتره... به قولا می گم: سکوتی میکنم بالاتر از فریاد...

راستی از همه ی دوستای گلم بابت تبریک تولد تشکر میکنم واقعا خیلیییییییییی خوش حالم کردین... ممنون...

خب حالا می خوام یه شعر کوتاه از جناب آقای بنی فاطمه عضو سابق انجمن فخرالدین اسعد گرگانی رو براتون بنویسم...

 خبری ازشون ندارم ولی امیدوارم هرجا که هستن موفق و سلامت باشن...

خودم این شعر رو خیلی دوست دارم...

امیدوارم شما هم خوشتون بیاد...

...

ببین٬هرجا که هستی یاد من باش

 

تو با هرکس نشستی یاد من باش

 

خلاصه هرکجا آیینه دیدی

 

بزن بشکن٬ شکستی یاد من باش

 

 

 

...ولادت حضرت فاطمه (س) مبارک

سلام به همگی...

با تخیر ولی خب اومدیم ولادت با سعادت حضرت فاطمه (س) رو به همه ی شیعیان و عاشقای حضرت فاطمه(س) تبریک بگیم...

انشاالله که حضرت فاطمه (س) پشت و پناه هممون باشه و ماهم بتونیم طوری زندگی کنیم که شرمنده ی ایشون نشیم...

همچنین این روز رو به تمام مادرای عزیز به خصوص مامانای ما دوتا و همه ی خانوم ها و دخترا تبریک میگیم...

یا فاطمه...

 

خطیب نامور فرانسوی روزی در مجلسی با حضور لوئی از (( مریم )) سخن می‌گفت.
او گفت هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم درباره‌ی مریم داد سخن داده‌اند.
هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت‌ها در شرق و غرب ٬ ارزشهای مریم را بیان کرده‌اند.
هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان ٬ در ستایش مریم همه ذوق و قدرت خلاقه‌شان را بکار گرفته‌اند.
هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان ٬ چهره نگاران و پیکره سازان بشر در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی‌های اعجازگر کرده‌اند.
اما مجموعه گفته‌ها و اندیشه‌ها و کوششها و هنرمندیهای همه در طول این قرنهای بسیار ٬ به اندازه این یک کلمه نتوانسته‌اند عظمت‌های مریم را باز گویند که :
« مریم مادر عیسی است ».
و من خواستم با چنین شیوه‌ای از فاطمه بگویم ٬ باز درماندم .
خواستم بگویم ٬ فاطمه دختر خدیجه بزرگ است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه دختر محمد (ص) است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه مادر حسنین است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم که: فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه ٬ اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه ٬ فاطمه است.

 دکتر علی شریعتی

 

 

تولدت مبارک

سلام به دوستای گل خودم............

بچه ها میخوام یه خبر بهتون بدم..............

امروز تولد................

اگه گفتین کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یه دختر باهوش و شکمو..............

همونی که شعراش حرف نداره................

همونی که هر روز خدا دلش گرفته ست.........

و در آخر همونی که دوست جون جونی منه.........

حالا بگم کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فاطمه جون خودم.......................

امروز این دختر شیطون و شکمو به دنیا اومده...........

تبریک دست خالی مرا با سخاوت بی حدت بپذیر..........

تولدت مبارک عزیزم.............

بچه ها اگه بفهمه بهتون گفتم کلمو میکنه.............

بچه ها حتما نظر بدید ؛خیلی خوشحال میشه...............

 

 

...به خدا دوستت دارم

سلام به همه ی دوستان عزیز...

ممنون از اینکه بهمون سر میزنید و نظرای گلتون رو میگید به خصوص تشکر میکنم از دوستانی که خودشون وب نداشتن ولی با لطف و محبت زیاد واسمون نظر گذاشتن...واقعا ممنون...

 قرار نبود تا هفته ی دیگه آپ کنیم ولی الان با اجازه ی وفـــــا جووون اومدم یکی از دل نوشته های خودمو بنویسم...

...

 

( به خدا دوستت دارم...)

 

نه آنکه می گویدم بالاترین غم درد عشق است

نه آنکه می گوید نه دفن عشق است

نه آن بیچاره که در گوشه ای خلوت

در آن تاریکی شب آرام می گوید:

آغاز عشق است

نه آن که در آغوشِ گریه

نفس حبس، در سینه می گوید:

اگر بینی پناه لحظه هایت

پناه دیگری دارد

که آن بالاترین درد است

نه آنی که غم هجران به سر دارد

زسینه ناله برآید:

ز هجران بیش دردی نیست...

 

نه! نمی خواهم...

تمام دردها جدا و درد من امّا...

من امّا با سکوت قلب تنهایم

زنم فریاد و گویم این است درد بی درمان...

این است بالاتر از هجران...

این است بالاتر از حسرت...

این است بالاتر از آن درد آغاز...

این است بالاتر از دفن...

این است بالاتر از هر درد...

این است وقتی گویی دوستت دارم...

او نفهمد... او بخندد...

او بگوید این دروغ است که گویی دوستت دارم...

این است درد بی پایان

که گر گویی من آن عاشق ترینِ عاشقت هستم...

تو را گوید دروغت را نخواهم کرد باور...

این است آن درد بی سامان که گر بر پای عشقش اشک ریزی...

تو را محکوم خواهد کرد...

تو را محروم خواهد کرد زعشقش...

اگر مجنون ترین لیلی عالم هم که باشی...

اگر تنهاترین تنهای بی یارم که باشی...

اگر دل داده و جان بر کف و مست و پریشان هم که باشی...

تو را پس میزند، می گویدت تو را باور نخواهم کرد... 

اگر دست دعا برداری و گویی خدایا...

منم مجنون، منم لیلی...

منم آن عاشق بی شیله پیله

منم آن بنده که هر روز میگفت:

تنفر دارم از نیرنگ ، وز دروغ های بی پایان...

منم آن لیلی عاشق، منم آن لیلی مجنون

منم آن بنده ی کوچک که دل بر این زمینی ها نبست

که بر مجنونان خود می گفت: مرا عاشق نشید

وگر عاشق شدید، باید بسوزید... باید بسازید...

و امّا حال منم ویران ترین مجنون...

منم آن شمع سوخته که پروانه ای به دورم نیست...

منم آن کس که می گویم به او دوستت دارم...

ولی او باور نخواهد کرد...

منم آن لیلاترین مجنون

و می دانم که با مرگم هم باز باور نخواهد کرد...

که من او را دوست دارم...

 

 

 

 

...