سلام به همه خوبین؟ خوشین؟ خوش میگذره مارو نمیبینین؟؟؟

باز هم من باید طبق معمول عذر خواهی کنم از همه ی دوستانی که بی معرفتی کردم بهشون سر نزدم... جوابشون رو ندادم... ببخشید دیگه... ما که کوچیک همتونم هستیم... شما به بزرگی خودتون ببخشید...(حالا این بچه مچه ها به خودشون نگیرنا اونا باید بیان دست بوسی...)

بله دوستان من بسی خوشحال هستم... با اینکه از همه طرف بدبختی ریخته رو سرم و خیلی چیزا ناراحتم کرده ولی خیلی خوش حالم و صد البته امیدوار...

راستی سلام مهمون افتخاری... خوبی؟؟؟ این پست رو زدم که میای اینجا خیلی خالی نباشه...

دیگه همتون ببخشید منو دیگه... الان هم گرفتار امتاحاناتمونم که تعطیلمون هم نکردن و از طرفی المپیادم... از یه طرف دیگه تئاترم... از یه طرف دیگه کلاسام... خلاصه همه چی بهم پیچیده... از صبح که میرم دو میام خونه دوباره بعد ناهار میرم بیرون تا شب... دیگه جوونی واسه وبلاگ نمیمونه... ولی چشم باز سعی میکنم معرفتم رو افزایش بدم...

راستی از دوستان عزیز تازه وارد هم تشکر میکنم و خوش آمد میگم... من یه مقدار متغییرم شما هم کم کم باهام آشنا میشین...

زن داداش جان از تو هم تشکر که سر زدی... ولی دیگه خنگ که نیستم وقتی اسمتو ایمیلتو میبینم میفهمم زن داداشمی دیگه...

مادر گرامی... از شما هم بسی تشکر... ولی ما تو کارمون پارتی بازی نداریم... وقتی به وبلاگ بقیه سر نمیزنم به وبلاگ شما هم سر نمیزنم...

گفتن آدرس وبلاگ مادرم... توی لینک هام سایه ی سفید هست اینم از آدرس:

www.dastanebibazoo.blogfa.com

جواب دوستانی هم که بدون آدرس هستن زیر نظرشون نوشتم... با تشکر...

 

امیدوارم به اون چیزی که میخوام برسم...

خدا جووووون خیلیییی دوستت دارممممممممممممم...

 

خلاصه به افتخار این مهمون افتخاریمون هم آخرین شعرم رو مینویسم... :

 

"سقوط آزاد..."

 

سقوط آزاد دلم را به تماشا شکسته ام...

و چه خوش خیال...

درپس اوج گرفتن در قلب ماه...

به حسرت دو بال کاغذی پرپر میزنم...